دالان بهشت بیشتر یک کتاب آموزشی است تا رمان و داستان . قصه زندگی زنی است که با جهالت و نادانی ، حسادت های بی جا و افکار موهوم چگونه رابطه عاطفی اش را با مرد مورد علاقه اش به نابودی کشاند ... از نظر نوشتاری و ادبی جالب توجه نبود ، نقطه قوت کتاب تحلیل های خود راوی است از ندانمکاریهایش . در قسمتی از کتاب میگوید :به این نتیجه مهم پی نبردم که آدم های حقیر ،افکار پوسیده و بی ارزش و اعتقادات موهوم و بی پایه و اساس همیشه از مواجه و مقایسه و مباحثه فراری و عاصی اند و این خود دلیل مهم و محکم بی ارزش بودن آن هاست ...
یا جایی دیگر میگوبد :
نمیدوانستم همه ی آدم هایی که از تازگی و تحول و حرف های جدید و دنیاهای تازه میترسند به نوعی از برملا شدن ضعف های خودشان در هراسند . این را هم نمیدانستم که ذهن برای اعتراف نکردن به این حقایق ، بهانه های جور واجور و اسم های مختلف می تراشد ، یا منکر ارزش چیزهای تازه می شود و به کل نفی شان میکند یا به مسخره و استهزا پناه می آورد و اسم هر چیزی که غیر از باور خودش است بیهوده گویی و حماقت میگذارد .... سالها وقت لازم بود که بفهمم آدمیزاد چه معجون عجیب و غریبی است که برای اثبات حقانیت افکار خودش ، حاضر است همه ی عالم را زیر سوال ببرد ، نفی و انکار کند ، الا خودش
0
از 0 رأی